ساعاتی از ظهر گذشته بود که از خواجه مراد به سمت نیشابور حرکت کردیم. چهار فرسخ مانده بود نیشابور که راه را اشتباه رفتیم. آن لحظه نمیدانستیم که شب را مهمان مزار قطب الدین حیدر در تربت حیدریه میشویم. بعد از چند دقیقه رانندگی رسیدیم به باغهای زیبایی از هلو، آلو، به و سیب که ناخودآگاه کنار زدیم و داخل باغها رفتیم و صاحب باغ را دیدیم. چقدر حال خوبی در آن باغها در جریان بود. با اجازه صاحب باغ کمی از آن میوهها خوردیم و چند مدتی آنجا بودیم. کمی از آن باغها که گذشتیم رسیدیم به کاروانسرایی به نام شاه عباسی. کنار منطقهای بود به نام قدمگاه. کنار قدمگاه چشمهای بود که سالها پیش آخرین بار آنجا بودم، که متاسفانه چشمه را بسته بودند!
چای در چایخانهی بین راه
بعد از پرس و جو مجدد راه را یافتیم و پس از ساعتی به روستای نیشابور رسیدیم. زیارت حضرت فریدالدین عطار نیشابوری و حضرت عمر خیام نیشابوری، کنار مزار حضرت خیام چایخانهای بود که سالهای پیش خوش طعمترین چای زندگیام را آنجا خورده بودم. مجدد رفتیم و متاسفانه کیفیت گذشته را نداشت.
آرامگاه عطار نیشابوری
نیشابور به تربت حیدریه
پس از لحظاتی از نیشابور راه افتادیم به خیال خود به تهران اما گویا راه ما را به جای دیگر میبرد! متعجب بودیم! پس از چند ساعت در دل کویر حرکت کردن رسیدیم به شهری به نام تربت حیدریه، خاک آنجا زنده بود، متوجه شدیم بقعه قطب الدین حیدر زاوهای آنجاست. مزار قطب الدین بسیار غریب بود، شب همان کنار مزار اقامت کردیم.
داخل مزار قطب الدین حیدر
هنگام صبح عظمت وجود قطب الدین حیدر و پاکی آن خاک کاملا احساس میشد، پس از ساعتها در آنجا که البته زبان قاصر از بیان ان حال است به سوی تربت جام و مزار شیخ احمد جام، ظهر بود به آنجا رسیدیم….
رفتم به کلیسای ترسا و یهود
دیدم همه با یاد تو در گفت و شنود
با یاد وصال تو به بتخانه شدم
تسبیح بتان زمزمه ذکر تو بود